اصلاح الگوی مصرف، ضرورتی همیشگی برای اقتصاد ایران است اما امسال که کل جهان، سال سخت اقتصادی را میگذرانند، این ضرورت، ضروریتر شده است. کشور ما نیز بهواسطه کاهش درآمدهای نفتی، از بحران جهانی متاثر شده است.
همچنین مشکلاتی در شاخههایی از اقتصاد کشور از قبیل تولیدات ملی و رکود برخی فعالیتهای صنعتی پیش آمده که ضرورت اصلاح الگوی مصرف را بیشتر کرده است.
از بعد دیگر اگر به شیوههای مصرف در جامعه بنگریم متوجه میشویم که ما یک جامعه مصرفی هستیم و از طرف دیگر به هیچ وجه مصرف ما با تولید ملیمان تناسب ندارد و این شکاف میان مصرف و تولید از طریق درآمدهای نفتی پر میشود.
در واقع، درآمدهای نفتی از کارایی دولتهای متوالی کاسته است و چون به نفت متصل بودهاند بسیاری از سیاستهای عقلایی را که بدون نفت باید میگرفتند، از دست دادهاند؛ یعنی، میتوان سرچشمه مشکلات اقتصادی و مصرفگرایی در ایران را درآمدهای نفتی دانست.
در اکثر دولتها 90درصد درآمدهای دولت از مالیات تامین میشود، ولی در ایران نزدیک به 70درصد از درآمدهای نفتی و 30درصد مالیات است. بنابراین، یکی از مباحث آسیبشناسی اقتصاد ملی باید درآمدهای نفتی باشد. گسترش فرهنگ پرداخت مالیات، بهطور خودکار موجب اصلاح الگوی مصرف میشود که ما بهعلت اتکا به درآمدهای نفتی، از این منفعت بیبهره بودهایم.
در حال حاضر مهمترین آسیب در راه این ضرورت یعنی اصلاح الگوی مصرف، عدمدرک صحیح مفهوم اصلاح الگوی مصرف است. ریشه اکثر اختلافات لاینحل درباره مشکلات جامعه بهدلیل عدمشناخت واژهها و مفاهیم است. بعد از مطرح شدن اصلاح الگوی مصرف، مواضع عدهای نشان از این دارد که آنها اصلاح الگوی مصرف را اصلاح مصرف، فرض کردهاند که مدام از ضرورت کاهش دادن مصارف مردم سخن میگویند.
حال آنکه «اصلاح مصرف» با «اصلاح الگوی مصرف» فرق میکند و نباید این دو مسئله را با هم خلط کرد. اصلاح مصرف یک مبحث مدیریتی است و در بحث اصلاح الگوی مصرف، «اصلاح» الزاما به معنای «کاهش» مصرف نیست. مثلا در الگوی مصرف غذایی برای بیماران، اصلاح به معنای افزایش مصرف است. از سوی دیگر نباید اصلاح الگوی مصرف را فقط به بعضی اقلام معدود مانند نان، برق و آب تنزیل داد.
همچنین، باید مفهوم 3واژه اصلاح، الگو و مصرف را مدنظر قرار داد و دانست که در اصلاح الگوی مصرف به شکلگیری رفتارهای اقتصادی و مصرفی توجه میشود. پس اگر درک صحیح از اصلاح نداشته باشیم به نتیجه نمیرسیم.
در ارتباط با واژه الگو نیز باید بدانیم که منشأ بسیاری از رفتارها به مردم برنمیگردد و نظام مدیریتی آنها را ایجاد کرده است. بنابراین الگوی مصرف قبل از اینکه به خانوارها برگردد به بخش مدیریتی ارتباط پیدا میکند که ممکن است اصلاح آن زمانبر باشد.
بهطور مثال، در ارتباط با بحث میزان دورریز نان قبل از اینکه بحث مصرف مطرح باشد باید به موضوع طرز تهیه نان اشاره کرد. واژه مصرف نیز مبتنی بر نیاز و ضرورتهاست و اگر فرایند تولید در کنار مصرف دیده نشود به نوعی دچار انحراف میشویم.
نکته مهم دیگر اینکه برای اصلاح الگوی مصرف یا مقابله با پدیده رواج مصرفگرایی، باید علل این پدیده را جست و سپس برای اصلاح آن اقدام کرد. یکی از علل رواج مصرفگرایی در کشوری همچون ایران، سیاستهای کشورهای صنعتی است.
حیات کشورهای صنعتی به تولید آنها وابسته است که با استراتژیهایی همچون ایجاد بازارهای جدید برای تولیدات خود و گسترش بازار مصرف با تبلیغات گسترده و پایین آوردن عمر مفید محصولات تولیدی و غیرقابل تعمیر کردن آنها، صورت میگیرد.
در واقع، کشورهای صنعتی با از مد انداختن کالاها حتی کالاهای ضروری، باعث افزایش مصرف کالاهای تولیدی خود در بین جوامع شدهاند.
بعضی بازرگانان کشورهایی همچون ایران نیز با واردات گسترده با هدف کسب سودهای کلان، به ابزاری برای دامن زدن به مصرف کالای تولیدی کشورهای صنعتی تبدیل شدهاند.
برای مقابله با این وضعیت، باید همه زمینههای تبلیغات مصرفگرایی همانند برنامهها و سریالهای تلویزیونی که در کشورمان بسیار اثرگذارند، کنترل شود.
عامل دیگر مصرفگرایی، مناطق آزاد هستند. مناطق آزاد، برای تسهیل صادرات ایجاد شدهاند اما چون در آنها بسترسازی کافی برای صادرات صورت نگرفته، به مناطقی برای واردات تبدیل شدهاند.
لازم به ذکر است در کشور چین با آن گستره جغرافیایی و اقتصاد بزرگ، 3منطقه آزاد وجود دارد و در ایران ما 31منطقه آزاد وجود دارد که از این لحاظ، رکورددار دنیا هستیم. دیگر عامل رواج مصرفگرایی، کنترل نشدن دقیق مرزهاست که موجب تسهیل قاچاق کالاهای مصرفی به کشور شده است. هماکنون ایران با رقمی حدود 10میلیارد دلار واردات غیرمجاز و قاچاق، در جایگاه اول دنیا قرار دارد.
نمونه دیگری از عوامل مصرفگرایی، گسترش مراکز عرضه کالاهای مصرفی است. مثلا در تهران بعد از جنگ، شهرداران غفلت کردند و پاساژها و بوتیکها که محل عرضه کالاهای مصرفی هستند، بهشدت افزایش یافت؛ بهطوری که هماکنون سرانه اماکن تجاری تهران بالاتر از پاریس است.
عامل دیگر، توسعه نیافتن حملونقل عمومی است که موجب الگوی مصرف بیرویه سوخت شده است. در کشورهای پیشرفته دنیا بیشتر از 70درصد رفتوآمد مردم بهوسیله حملونقل عمومی است و 30درصد با وسایل شخصی که این نسبت در تهران برعکس است.
در مجموع، میتوان عوامل رواج مصرفگرایی، مصرف نادرست و الگوی نامناسب مصرف در جامعه را «سیاستگذاری نادرست» یا شاید به عبارت درستتر «نبود سیاست و برنامه» در سطوح مدیریتی کشور خلاصه کرد.